وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِسمَْاعِیلَ إِنَّهُ کاَنَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کاَنَ رَسُولًا نَّبِیًّا
وَ کاَنَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکَوةِ وَ کاَنَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا
(سوره ی مریم)
*
این اسماعیل، سوای از اسماعیل معروف است که می شناسیمش. پدرش القانا نام داشت. قرآن می گوید صادق الوعد بود. در وعده ای که می داد ثابت قدم بود. روزی با کسی، جایی بود. همراهش به او گفت همین جا بمان تا برگردم. و رفت. و یادش رفت. و بعد از یک سالی که داشت از آنجا رد میشد، دید اسماعیل هنوز هم آنجا ایستاده و اطرافش سبزه زار هایی رشد کرده اند. اسماعیل گفت: خلاف وعده دیدم که تا برنگشته ای محل قرار را ترک کنم..
*
همین اسماعیل را، به جرم هدایت مردم، دستگیر کردند و پوست صورت و سرش را کندند و محبوس کردند. ملکی بر او نازل شد. شاید جبرائیل. تسلیتش گفت و کفت: خدا مرا فرستاده که هر چه بخواهی به تو بدهم. در جواب ملک گفت: اسوه ی من حسین است. همه ی این بلاها فدای حسین.
*
خودش که غریب است؛ چه دوستان غریبی هم دارد در سراسر تاریخ...
*
منبع:
تفسیر البرهان
تاریخ انبیاء - مرحوم حسین عمادزاده